۱۲ شهریور ۱۳۹۶
علی نامدار
سیاست
امیدشان به همین دبستانیهاست
نقش ایدئولوژی در نظام آموزشی ایران

عکس از ساسان فارسانی
«از جلو نظام»هایی که صف دانشآموزان را شبیه رژهی صبحگاهی سربازان در پادگانها میکند میتوان بهعنوان یکی از نخستین جلوههای روح ایدئولوژی در سیستم آموزشی جمهوری اسلامی نام برد. کودکان از نخستین سالهای تحصیل وقتی با بازیگوشی و شیطنت راهی کلاسهای درس میشوند با آموزههای دینی و سیاسی ایدئولوژیکی روبهرو هستند که باید هم آن را فرابگیرند و هم نشان دهند که به آن پایبندی دارند. نزدیک به چهار دههای که از حیات جمهوری اسلامی میگذرد شکل و شمایل آموزش و پرورش چند بار تغییر کرده ولی محتوای آن ثابت مانده است. کتابهای درسی همچنان سیاستهای رسمی حکومت را به شکلی غلیظ بازتاب میدهند و سایهی آموزههای اسلامی-شیعی در این کتابها سنگین است.
دههی شصت؛ حماسهسرایی برای کودک
کارکرد مدارس در سالهای نخستین پس از پیروزی انقلاب اسلامی از محیطی برای آموزش علم به محلی برای ایجاد شور انقلابی تغییر کرد. امید آیتالله خمینی به «همین دبستانی»ها بود که میتوانستند تحت تاثیر آموزشهای دینی-سیاسی در سنین کودکی و نوجوانی رهسپار جبههها شوند. الگوی یک قهرمان حماسی در سیمای «حسین فهمیده» تبلور مییافت که به رغم داشتن تنها ۱۳ سال سن در جنگ با عراق حضور یافته و با نارنجک هم خود و هم یک تانک عراقی را منهدم کرده بود. کودکان باید یاد میگرفتند که شکل ایدهآل زندگی آن راهی است که فهمیده با دادن جان خود رفته است. مدارس باید روحیهی «شهادت» و «فرهنگ ایثار» را در ترکیب با عناصر کلیدی دیگر یعنی «ولایتمداری» و «حمایت از نظام» حفظ میکردند و از خدا میطلبیدند که «خمینی» را تا «انقلاب مهدی» زنده نگه دارد. سبک پوشش کودکان هم در خدمت به این ایدئولوژی مسلط قرار داشت و یونیفرمهای تیره رنگ تنها گزینهی کودکان بود. پسران با موهای کوتاه و دختران با مقنعههایی بلند٬ در مدارسی جدا ولی آموزشهایی به یک اندازه ایدئولوژیک درس میخواندند.
دههی هفتاد؛ کیفها روی میز
در دههی هفتاد گرچه دیگر جنگ پایان یافته بود و «خمینی» هم تا «انقلاب مهدی» زنده نمانده بود اما ایدئولوژی اسلامی حرف اول و آخر را در مدارس میزد. فوقبرنامهها بهویژه در مناسبتهای مذهبی و سیاسی مانند نیمهی شعبان و سالگرد پیروزی انقلاب به طور تام و تمام در خدمت پمپاز ایدئولوژی جمهوری اسلامی قرار میگرفت. بسیاری از مدارس به جای اردوهای تفریحی اقدام به برگزاری تور دیدار از مناطق جنگی کردند که بعدتر به «اردوی راهیان نور» معروف شد.
روحانیون که از سالهای نخست پیروزی انقلاب جمهوری اسلامی در مدارس مستقر شده بودند در دههی هفتاد به این حضور رسمیت بخشیدند و معلمهای پرورشی تبدیل به یکی از مهمترین ابزارهای تحمیل ایدئولوژی در سیستم آموزشی شدند. فراگیر شدن مدارس غیرانتقاعی از نیمهی دههی هفتاد که خود ناشی از ناکامی حکومت در تامین تحصیلات رایگان بود تا حدی توانست از غلظت ایدئولوژی در محیطهای آموزشی بکاهد.
ترجیح خانوادههای طبقهی متوسط بر این قرار گرفت که فرزندان خود را در مدارس غیرانتفاعی ثبتنام کنند تا محیطی بهتر برای رشد استعدادهای واقعیشان فراهم شود. در این مدارس پسران میتوانستند کمی موهایشان را بلندتر کنند و دختران هم اجازه داشتند مقنعههای رنگیتر سر کنند ولی هنوز در اغلب این مدارس پوشیدن شلوار جین تحمل نمیشد و هرگونه آرایش مانند لاکزدن و برداشتن موهای صورت با تنبیه روبهرو بود. ناظمها چه در مدارس دولتی و چه غیرانتقاعی هرچند وقت یک بار از طرف آموزش و پرورش منطقهی خود مامور میشدند سرزده به کلاسها بیایند و کیف دانشآموزان را بگردند و اگر فیلم یا نوار کاست یا لوازم آرایش در آن پیدا شد با صاحب این وسایل به مانند مجرم برخورد کنند.
دههی هشتاد؛ عمر کوتاه اصلاحات آموزشی
روی کار آمدن محمد خاتمی در نیمهی دوم دههی هفتاد به گشایشی موقتی در آموزش و پرورش منجر شد و برخی از کتابهای درسی منجر به اصلاحات قابل توجه شد. نام برخی شاعران و نویسندگانی که از نظر جمهوری اسلامی دگراندیش بودند به کتابها راه یافت و در کتابهای تاریخ معاصر نقش برخی شخصیتهای ملی برجستهتر شد. مهمترین گام در مسیر اصلاحات را مرتضی حاجی در سال ۱۳۷۹ با حذف معاونت پرورشی برداشت و معنایش این بود که وزارت آموزش و پرورش میخواهد از الگوی ایدئولوژیک خود فاصله بگیرد.
اصلاحات در سیستم آموزشی اما تنها شش سال دوام آورد و محمود احمدینژاد در دومین سال دولت خود یعنی در ۱۳۸۵ اقدام به بازگرداندن معاونت پرورشی کرد. در دولت او حوزههای علمیه برای تسلط بر مدارس بسیج شدند و تفاهمنامههای مختلفی در این زمینه میان حوزه و آموزش و پرورش بسته شد. آهنگ تسلط حوزه بر مدارس در دولت دوم او بیشتر هم شد و تنها در یک نمونه٬ توافقی شکل گرفت تا «تعداد نامحدودی از مدارس دولتی توسط مدیریت حوزه انتخاب و با توافق ادارهی کل آموزش و پرورش شهر تهران» به «مدرسهی وابسته به حوزهی علمیه» تبدیل شوند. گسیل کردن هزاران هزار روحانی به مدارس بخشی از این پروژه بود که علاوه بر تلاش برای اثرگذاری ایدئولوژیک بر ذهن کودکان و نوجوانان در صدد کاریابی برای روحانیونی بود که شغل مناسبی نداشتند.
دههی نود؛ حیات طیبه به جای ۲۰۳۰
تحول تکنولوژیک و دسترسی عمومی به ماهواره و اینترنت و همهگیر شدن گوشیهای هوشمند بر سیستم آموزشی خشک و سخت ایران هم سرانجام تاثیر خود را گذاشت. کودکانی که در دههی ۹۰ راهی مدارس شدند را دیگر نمیشد به اندازهی قبل محدود نگه داشت. مدارس غیرانتقاعی برای این که سود ناشی از شهریهی دانشآموزان خود را از دست ندهند دربارهی نوع پوشش و آرایش آنان سهلگیریهای بیشتری را به خرج دادند. مدارس دولتی هم در همین روند کلی نسبت به استفادهی دانشآموزان از گوشیهای هوشمند در مدارس آسانگیر شدند اما با این حال روح ایدئولوژیک آموزشها هنوز تغییر چندانی نکرده است. تبعیت ایران از سند ۲۰۳۰ یونسکو مهمترین عاملی بود که نظام آموزشی در صورت رعایت آن میتوانست از این ایدئولوژیزدگی مزمن دور شود ولی مخالفت آیتالله خامنهای با این سند و هشدارهای مراجع سنتی سرانجام دولت روحانی را به یک عقبگرد مهم وادار کرد و حالا درهای نظام آموزشی بر همان پاشنه سابق میچرخد. در حال حاضر سند موسوم به «تحول بنیادین» الگوی عمل آموزش و پرورش قرار گرفته و این سندی است که طبق «الگوی اسلامی- ایران برای تحول» در افق ۱۴۰۴ باید با «اتکا به قدرت لایزال الهی و مبتنی بر نظام معیار اسلامی» آموزشهایی در مدارس داده شود که «زمینهساز جامعهی جهانی عدل مهدوی» باشد.
بر این اساس «مدرسه جلوهای است از تحقق مراتب حیات طیبه» که باید هویت دانشآموزان را بر اساس «معیار اسلامی» شکل دهد. چنین درکی از نظام آموزشی که در سراسر این سند بر آن تاکید شده٬ قرار است مبنای عمل هشت سال آینده قرار گیرد.
درهای که عمیقتر میشود
نظام آموزشی ایدئولوژی محور پیامدهای متنوعی را به بار آورده است ولی مهمترین عارضه آن را شاید بتوان در افزایشش گسستهای فرهنگی و تعارض ارزشهای اجتماعی دید.
برای بسیاری از محصلین در نظام آموزشی ایران، غلبه ایدئولوژی بر آموزش به نوعی دل زدگی و سرخوردگی منجر شده است و نسلی را ساخته که با هیچ آرمان و باور بنیان براندازی سر سازگاری ندارند. از طرف دیگر اما نمیتوان انکار کرد که جمهوری اسلامی موفق به تربیت نسلی از حامیان دوآتشه هم مبتنی بر همین الگوهای آموزشی ایدئولوژیک بوده و این امکان را داشته که چنین افرادی را در سازمانهایی مانند بسیج دانش آموزی گردهم آورده و خوراک فکری مناسبی به آن ها بدهد. دو قطبی حاصل از تعارض نسلی میان آنها که از الگوهای آموزشی ایدئولوژی محور گریزانند و آن ها که در این الگوها جذب و هضم شده اند به عوارضی درازمدت و پایدار منجر خواهد شد. نسل سرخورده از ایدئولوژی هیچ آرمان و هدفی را واجد آن درجه اهمیت نمیبیند که برای آن جان فشانی کند و اصالت را به زندگی روزمره میدهد حال آن که نسل مجذوب ایدئولوژی از مواهبت قدرت بهرهمند است و در برابر تغییرهای احتمالی به شدت ایستادگی میکند.