۳ بهمن ۱۳۹۳
امین آزاد
اجتماع
عشق ماشین
سلیم سرپولکی معنی یک «عشق ماشین» واقعی است. در میان عاشقان اتومبیل، او معروف است به عمو سلیم. وقتی میبینم که موتور قایق را روی جیپاش میگذارد تا در مسابقات اتومبیلرانی شرکت کند، از او میپرسم این شگردها را از کجا یاد گرفته، و او جواب میدهد تمام زندگیاش را بر سر عشقاش به اتومبیل گذاشته است.
خودش میگوید که پدرش، هوشنگ سرپولکی، از نخستین مکانیکهای تهران بوده و گاراژی در خیابان ری، ابتدای بازارچهی نایبالسلطنه، داشته است. عموهای سلیم و دو برادر بزرگاش نیز مکانیک بودند، و او که پسر سوم خانوادهای ساکن خیایان شهباز بود، از کودکی میان ابزار و ادوات مکانیکی و ماشینهای سرحال و قراضه زندگی میکرد و به همین دلیل خودش هم تبدیل به یک مکانیک ماهر شد. در نوجوانی عاشق موتورسیکلت بود و از هفده سالگی موتور کراس میراند.
سلیم سر پولکی میگوید: «یک دورانی در مسابقات اتومبیلرانی سرعت (ریس) شرکت میکردم که ناگهان روزی متوجه شدم که در حساب بانکیام فقط مبلغی دو رقمی باقی مانده؛ بنابراین تصمیم گرفتم ریس را بگذارم کنار.»
سلیم سرپولکی عاشق طبیعتگردی و یک شکارچی قدیمی هم هست. خودش تعریف میکند: «اصلاً عشق به آفرود را طبیعتگردی به جان من انداخت. خیلی جوان بودم که با عدهای از دوستانم به شکار مرغابی میرفتیم. به علت گل و لای بسیار زیاد مسیر، همان موقع من این فکر به سرم زد: چرا یک خودرویی نداریم که بتواند به سادگی در همهی کورهراهها و گلولای حرکت کند؟ همین شد که شروع کردم به ساختن و جمع کردن اولین جیپ خودم که واترپروف بود و برای عبور از گل طراحی شده بود و البته جمع کردناش هم یک سال و نیم طول کشید. همین ماشین برایام مشتری آورد، چون اکثر شکارچیها خودرویی میخواستند که بتواند با وجود این موانع حرکت کند. این ماجرا باعث ورود من به مقولهی آفرود شد، و از همان زمان به فکر درست کردن ماشینی افتادم که به راحتی در عوارض مختلف بتواند حرکت کند و مشکلی هم برایاش پیش نیاید.»
اما سلیم سرپولکی سالها بود که از مسابقات به دور بود و تمام وقت خود را در تعمیرگاهاش میگذراند که ناگهان یک اتفاق همهچیز را تغییر داد. سلیم میگوید: «از دور میشنیدم مسابقات دو دیفرانسیل برقرار شده اما من شرکت نمیکردم. یک روز با چند نفر از دوستان، سوار یک فورد برانکو میرفتیم گرمسار برای شکار. اسلحه و گاز پیکنیکی و هرچه که برای شکار لازم هست همراهمان بود. صبح زود دم بازار گل دیدم که کلی جیپ ایستاده است. من هم یک لحظه ایستادم ببینم چه خبر است، که ناگهان چند تا از دوستان جیپسوار من، که در مسابقات دو دیفرانسیل شرکت میکردند، مرا محاصره کردند. مثل برق یک شماره چسباندند روی جیپ من و اصرار که حتماً باید در مسابقه شرکت کنی. هرچه من میگفتم میخواهیم برویم شکار، آنها قبول نمیکردند. خلاصه شرکت کردیم و با قابلمه دمپختک مدام پرش میزدیم و قابلمه میرفت بالا و میآمد پایین. این اولین مسابقهی کشوری من بود که دوم شدم و از آن زمان به بعد دیگر مسابقه دست از سر ما بر نداشت.»
برای دیدن ویدیو کلیک کنید: