۳ بهمن ۱۳۹۳
آرش کمانگیر
سیاست
اینترنتی که قطع میشود، اینترنتی که قطع میکند
تصور میکنم بتوان فرض کرد که اغلب خوانندگان این کلمات حداقل با بخشی از رفتارهای ساختار سیاسی حاکم بر ایران مخالف هستند. احتمالاً اگر از جمعی از افراد دربارهی دلایل این مخالفتها بپرسیم، مواردی چون «نقض حقوق بشر»، «بیکفایتی در ادارهی امور داخلی کشور و مدیریت روابط آن با کشورهای دیگر»، و «خودکامگی سیاسی» را خواهیم شنید. فارغ از نقطهنظر شخصی هریک ما در زمینهی این موارد، لازم است یک نکته را همیشه به خاطر داشته باشیم: ممکن است ما با اقدامات این ساختار مخالف باشیم، اما این موجودیتِ انسانی منطقی دارد که با درک آن توان بهتری برای پیشبینی رفتارهای آینده و احتمالاً تلاش برای تأثیرگذاری در وضعیت خواهیم داشت.
در این نگاه، نکتهی اساسی این است که ساختار حاکم بر ایران، رفتارهایاش را بر مبنای تحلیلی انجام میدهد که بر یک چهارچوب سود و هزینه مبتنی است. این که هریک از ما ممکن است تخمینی متفاوت از وزن این سودها و اهمیت این هزینهها داشته باشد، در این ادعا خللی ایجاد نمیکند که رفتارهای ساختار حاکم بر ایران بر حل معادلاتی متکی است که به نفع من و تو است که آنها را بشناسیم.
حقیقت این است که، بر مبنای شواهد وجود میدانیم که فیلترینگ، آزار افراد به دلیل فعالیت در شبکههای اجتماعی، کاهش عمدی سرعت، و ایجاد خلل تکنیکی در ابزارهای آنلاین همگی نمونههایی از رفتارهایی هستند که آزادی اینترنت را در ایران به خطر جدی انداختهاند.
یکی از نکاتی که برای بسیاری از ما اهمیت ویژه دارد، نوع برخورد این ساختار با مسئلهی آزادی بیان و ب طور خاص استفاده از اینترنت برای ارتباط با افراد و انتقال مفاهیم و اطلاعات است. میدانیم که ایران از جملهی بدرفتارترین کشورها با اینترنت است. حقیقت این است که، بر مبنای شواهد وجود میدانیم که فیلترینگ، آزار افراد به دلیل فعالیت در شبکههای اجتماعی، کاهش عمدی سرعت، و ایجاد خلل تکنیکی در ابزارهای آنلاین همگی نمونههایی از رفتارهایی هستند که آزادی اینترنت را در ایران به خطر جدی انداختهاند. سؤال مهم این است که این ساختار چرا به این اقدامات دست میزند. سؤال مهمتر و کاربردیتر این است که رفتار بهینهی ما کاربران وب در قبال این اقدامات چیست.
قابل تصور است که، با توجه به اقدامات متعدد ساختار حاکم بر ایران برای نظارت کامل بر مجراهای ارتباطی بین شهروندان، این موجودیت حساسیتِ ویژهای در مورد اینترنت دارد. در وضعیتی که کتاب، مجله، روزنامه، و موسیقی تنها پس از بررسی کامل، و یا تهدید انسداد در صورت عبور از خطوط قرمز، در فضای عمومی منتشر میشوند، اینترنت بستری خطرناک برای شکستن فضا و ایجاد امکان ارتباط آزاد بین افراد است. بررسی تاریخچهی حضور اینترنت در ایران نیز نشان میدهد که در سالهای اولیهی استفاده از وب، از جمله از طریق وبلاگنویسی، ساختار حاکم متوجه خاصیتهای خطرناک آن نشده بود. اما مسئله زمانی بحرانی شد که حاکمیت فرهنگی – اجتماعی متوجه پتانسیل اینترنت برای تولید سرمایهی اجتماعی شد و به اقداماتی برای ورود به این فضا و ایجاد محدودیت در آن دست زد.
معضلات اینترنت برای ساختارهای سیاسی تمامیتخواه دقیقاً نکات کلیدیای هستند که این بستر دیجیتال بر آنها بنا شده است. اینترنت موجودیتی است نامتمرکز و با ترافیک ارتباطی بالا که در آن حضور به صورت ناشناس ممکن است و مرزهای جغرافیایی عملاً بیمعنی هستند. عدم تمرکز، حجم بالای داد و ستد، حضور ناشناس، و فراملی بودن، هریک به تنهایی و در مجموع، به کابوسی بزرگ برای این ساختارها بدل میشوند. در چنین چهارچوبی است که باید تلاش کنیم خود را به جای تصمیمگیران و برنامهریزان این ساختار بگذاریم و اقدامات گذشتهی آنها را درک کنیم، قدمهای بعدی آنها را پیشبینی کنیم، و مهمتر از همه، ایدههایی برای مبارزه در آینده طراحی کنیم.
قدم اول در مبارزه با اینترنت، قطع ارتباط است. فیلترینگ به عنوان نسخهی نرم و قطع کامل ارتباط به عنوان نسخهی سخت، روشهایی برای مدیریت اینترنت هستند که ساختار حاکم بر ایران برای مدتی طولانی از آنها استفاده کرده است. اما نکتهی اساسی این است که این اقدامات برای این ساختار هزینهی بالایی ایجاد میکنند. شهروندان قادر هستند به کمک ابزارهای فیلترشکن از انسداد نرم بگذرند و پروژههایی چون اینترنت چمدانی و ماهوارهای هژمونیِ ساختار را به خطر میاندازند. نکتهی کلیدی این است که قطع اینترنت عملاً به افراد انگیزهی لازم برای تدبیر روشهایی برای ایجاد مسیرهای ارتباطی جایگزین را میدهد و به این دلیل، از کارت قطع اینترنت تنها برای زمانی محدود میتوان استفاده کرد.
تلاش برای نظارت بر ارتباطات از طریق نفوذ در پروتکلهای شبکه و شکستن رمزگذاری، جعل گواهینامه، ایجاد حملات میانی، و راهحلهای تکنولوژیک دیگر قدم بعدی ساختار برای رسیدن به هدف نظارت بر ارتباطات شهروندان و همین طور، و مهمتر از آن، ایجاد نگرانی در جامعه هستند. اما این اقدامات نیز تنها برای زمانی محدود قابل استفاده هستند و عملاً دست زدن به آنها به منزلهی اعلان جنگ با غولهای تکنولوژیک دنیا و هکر – شهروندانی است که راهحلهای بهتر و مستحکمتری برای دفع نیش حاکمیت بر تن اینترنت ابداع خواهند کرد.
اینترنت ملی تلاش میکند رمزگذاری را از طریق دراختیار داشتن تمام رمزها بیاثر کند و فیلترینگ هوشمند محتوا را درست در لحظهی مصرف غربال میکند.
در چنین وضعیتی است که گزینههای دیگر روی میز میآیند. اینترنت ملی تلاش میکند رمزگذاری را از طریق دراختیار داشتن تمام رمزها بیاثر کند و فیلترینگ هوشمند محتوا را درست در لحظهی مصرف غربال میکند. به همین ترتیب، شبکههای اجتماعی ملی، کارکردهای فیسبوک و توئیتر را با سرعت بالاتر و ظاهر ایرانیتر ارائه میدهند و استفاده از آنها با شائبهی رفتار غیرقانونی همراه نیست. تمام این اقدامات زمانی به ثمر میرسند که اینترنت جهانی کند و منقطع باشد و نسخهای ملی از شبکه، با سرعت بالاتر و احتمالا هزینهی کمتر، در دسترس باشد.
دستاورد مهم تلاش برای درک «آنها» این است که از وضعیت مبارزه با غولی بیمنطق بیرون میآییم و میتوانیم با درک انگیزههای طرف مقابل، طرحی از بازی شطرنجی که پیش رویمان گذاشته شده است پیدا کنیم. ادعا میکنم بدون چنین درکی، موقعیت ما، واکنشی و خبری خواهد بود. این یعنی که ما در شبکههای اجتماعی دربارهی آخرین وبسایتهای فیلترشده و آخرین روشهای شکستن فیلتر حرف خواهیم زد و «بلاهت» ساختار را برای هم شرح خواهیم داد، در حالی که وضعیت عملاً به سود ساختار است: در این وضعیت، ما در زمین حریف بازی میکنیم و صرفاً به واکنش به اقدامات آن میپردازیم، به موفقیتهایی کوچک دل خوش میکنیم و هرچه بیشتر در تاری که برایمان تنیده شده است فرو میرویم.
تا زمانی که کنترل سختافزار اینترنت در اختیار ساختار سیاسی حاکم است، نظارت بر ارتباطات شهروندان، کاهش عمدی سرعت، و هک، و نفوذ به شبکههای کنشگران ادامه خواهد داشت و ما عملاً روشی برای مبارزهی اساسی با این اقدامات نداریم. نکتهی کلیدی این است که کافی است از منظر ساختار به وضعیت اینترنت نگاه کنیم تا اقدام علیه اینترنت را نه صرفاً به عنوان روشهایی برای جلوگیری از استفاده از آن، که به منزلهی روشهای ارزانقیمتی برای استهلاک نیروهای اجتماعی ببینیم.
اما چه باید کرد؟
باید به خاطر بیاوریم که در تاریخ چند هزارسالهی مکتوب انسانی، اینترنت نونهالی تازهوارد است و در تمامی این سالها، انسانها از روشهای مؤثری برای مبارزه با ساختارهای تمامیتخواه استفاده کردهاند. حقیقت این است که، فیسبوک و توئیتر ابزارهای بهینهای برای ایجاد جریانهای اجتماعی هستند و نمونههای بسیار موفقی را از کاربرد آنها در سالهای اخیر دیدهایم. اما باید این تردید را همیشه پس ذهنمان نگاه داریم که این ابزارهای دیجیتال میتوانند، در دستان ساختاری هوشمند، به باتلاقی برای دفن حرکتهای اجتماعی تبدیل شوند. قابل تصور است که، با کاهش سرعت اینترنت میتوان فعالان اجتماعی را پشت علامت Loading…. معطل کرد و به کمک مهندسی اجتماعی میتوان شبکههای کنشگران را از روی شبکههای اجتماعی استخراج کرد.
وقت آن رسیده است که میز بازی را روی ساختار حاکم برگردانیم و روشهای آشنای قدیمی را برای مبارزهی اجتماعی مورد بازدید دوباره قرار دهیم. جا گذاشتن صفحات پرینتشده، سیدی، و دیویدی، و فلشدیسک در مکانهای عمومی، دیوارنویسی، تشکیل گروههای کوچک برای فعالیت اجتماعی و کتابخوانی، و اقداماتی از این دست، همگی فعالیتهایی هستند که با قطع کابل اینترنت نمیتوان به آنها صدمهای زد. در این بازنویسی چهارچوب فعالیت اجتماعی، باید به اینترنت نگاهی دوباره کرد و از خود پرسید: چگونه از اینترنت برای فعالیت اجتماعی استفاده کنیم بدون این که به ساختار حاکم امکان کنترل وضعیت از طریق قطع و کندکردن این بستر ارتباطی را بدهیم؟
فراموش نکنیم که الفبای دموکراسی و حقوق شهروندی در دنیایی نوشته شد که از اینترنت و ابزارهای مدرن دیجیتال در آن خبری نبود. اگر این ابزارها ما را به وسوسهی ترک روشهای قدیمی انداختهاند و در عمل اختیار وضعیت را به ساختار خودکامه دادهاند، زمان آن است که تلفن و لپتاپ را کنار بگذاریم و با نفر کناری حرف بزنیم. برای ساختار حاکم، قطع و کند کردن این مسیرهای هوایی کار بسیار دشواری است.