۱۸ دی ۱۳۹۲
مژگان اکبری
فرهنگ
مردیست که از مراسم تیرباران خویش باز می گردد!
معرفی مجموعه شعر “زخمرگ های درتبعید” نوشته پویا عزیزی
“زخمرگ¬های در تبعید ” نامی بر مجموعه شعری¬ست که به تازگی از شاعر ایرانی “پویا عزیزی” منتشر شده¬است. این مجموعه را که شصت صفحه دارد و حاوی شعرهای این شاعر میان سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۲ است نشر سیپرس استکهلم منتشر و روانه بازار کتاب کرده¬است.
اگر این امکان وجود داشته¬باشد که شاعران را به دو دسته شاعران تجربی و شاعران سنتی دسته-بندی کنیم و این دسته¬ها را به معنی شاعران نوگرا و شاعران محافظه¬کار بدانیم، شاعر این مجموعه را بی¬شک باید در دسته اول جای داد. چرا که حضور او و آثار حاصل از این حضور حاکی از تجربه¬ها و تلاش¬هایی مدام برای آفرینش¬هایی نو در زبان و فرم شعر و گاه پیشنهادهایی برای شعر امروز ماست.
نام این شاعر در زمره شاعران و نویسندگان کشور و بر اساس تاریخ تولد شناسنامه¬ای باید در زمره شاعران نوظهور در ابتدای دهه هشتاد قرار گیرد. او اما بر اساس جایگاه و ظرفیت¬های شعرش در بنیان زبان، (که تجربه¬هایی نو در زبان و اجرای شعر بودند) با اولین تجربه¬های حرفه ای خود در مطبوعات آن روزها جایگاه تثبیت شده¬ای یافت. از این رو همواره دیده¬ایم که نام او اغلب در کنار شاعرانی قرار می¬گیرد که در میانه¬های دهه هفتاد پا به عرصه شعر گذاشته¬اند و نامی یافته¬اند.
اگر چه مجموعه “زخمرگ¬های در تبعید” حاوی آثار متفاوتی از حیث فرم و نوشتار است و دامنه این تفاوت از شعرهای کاملا اجرایی و زبانی و گاه بلند تا شعرهای کوتاه با نوشتاری بی¬تکلف گسترده است اما به راحتی می¬توان سیر تکامل تجربه¬های شاعر را از دو کتاب گذشته¬اش تا اکنون پی¬گرفت . از زبان مستبد کتاب “علامت بوسه می¬بارد” که همواره در درگیری میان فرم و معنا و شکستن فضاهای کلان¬روایی، استراتژی تهی کردن معانی عادی را پی می¬گیرد و شعری عجیب و ناشناخته و بیش¬تر نامتعارف را پیشنهاد می¬دهد؛ تا مجموعه شعر “تهی” که شاعر در آن پس از طی فراز و فرودها و غربال تجربه¬هایش به زبانی خودساخته و منحصر به فرد دست می یابد، که استبداد فرم و زبان را تلطیف کرده و به عاطفه و معنا اجازه حضوری دیگرگونه می¬دهد. امروز اما “زخمرگ¬های در تبعید” بر واکاوی عناصر درون نوشتار تاکید می¬کند به واژه¬ها حضوری عاطفی می¬بخشد و مخاطبی را که از پیشنهاد شعری او معمولا یکه می¬خورد در وضعیتی نوستالژیک و عاطفی قرار می¬دهد تا او نیز چاره ای جز پذیرفتن این نوع شعر نداشته باشد.
جدای از مسایل ساختاری، از لحاظ دسته¬بندی مفهومی نیز این کتاب، همان¬طور که در عنوان آن پدیدار است در زمره ادبیات مهاجرت و شعر در تبعید و یا به نوعی شعر اعتراضی فارسی قرار می¬گیرد. شعرهای ممنوعه¬ای که این شاعر از نیمه¬های دهه¬ هشتاد به سرودن آنها دست زد و همان-ها نیز منجر به “عدم اجازه چاپ بدون سانسور” مجموعه شعر تهی شدند، در این کتاب بالغ¬تر و شکیل¬تر و رساترند و به نظر می¬آید که مولف بدون دغدغه سانسور به عریانی مفاهیمی که می-خواسته است دست¬زده و نوستالژی¬ها و پدیده¬ها و نام¬های دوست داشتنی¬اش را در میان شعرها آورده است.
این نوستالژی¬ها و گاه اندوه موجود در شعرهای او همراه باری اندیشگانی شده (به قول منتقدی که پیش از این او را فیلسوفی افسرده خوانده بود) و دایره این اندوه را نه در اندازه اندوه و تالمی شخصی بلکه به اندوه و تالمی جمعی فرا می¬برد که می¬تواند به یک نسل یا به جامعه بزرگ¬تر تسری پیدا کرده و تعمیم داده شود. برای نمونه در سطرهای زیر بازتاب دردها و رنج¬های اجتماعی در میان تصاویری به شدت شاعرانه و زبانی آهنگین و قدرت¬مند، تصویر اندوهناک یورتمه بر آب و خواب رفتن و به باد رفتن رویا و خاطره¬ها ساخته می¬شود. آب بی¬شک در این تصویر نمونه وجود فیزیکی و خواب نشانه متافیزیک است و وسعت این رنج را گسترده می¬کند. رنجی که نسل¬های ایرانی که به تعبیری سوخته نامیده می¬شوند با آن به خوبی حس همذات¬پنداری می¬کنند.
درخت سوخته را بنگر/چه سوراخ¬های گرمی به سینه دارد/یاد سرب¬های داغی که هر صبح از او گذشته¬اند با اوست/سوراخ سوزان را ببین/مردی¬ست که از مراسم تیرباران خویش باز می¬گردد/ /این انار گُر گرفته این میوه کبود خون/سری از زنی جوان بوده¬ست/حالا از مراسم سنگسار خویش بازمی¬گردد/ / اسب¬ها در چشمه¬های خواب/به دشت¬های آب آواره می¬دوند/آرواره از فرط مشت دریده/چشم¬ها از فرط اشک/یورتمه بر آب و خواب می¬روند و/رویا و خاطره می¬برند در باد (شعر زخمرگ¬های در تبعید)
مقاومت در برابر وضعیت تردید و تلاش برای نشان¬دادن سترونی آن و جدایی سوژه از بافت اجتماعی و زبانی¬ که بر او پیش از این تاثیرگذار بوده¬است و اکنون با کنده شدن از آن امکان تاثیرگذاری بر آن نیز از دست رفته است خود نمونه¬ای از دنیای محتوایی تازه¬ای است که در برابر شاعر و نویسنده تبعیدی گشوده می¬شود. دنیای تازه ای که زندگی در آن گریزها و گذارهای خود را دارد و در شعر پویا عزیزی نیز نمود مشخصی یافته است.
ای امام ِفکور! /ای قِرابتِ مرگ در زمینی که ضمیری تلخ دارد و از آن ِتو نیست/درختِ جوانسال ِمن /ای تبرخورده و برگ¬های جوان را همه قی¬کرده بر شاخه¬ها که بریدندشان از ترس /روان شو که برگردیم!(شعر زخمرگ¬های در تبعید)
شاید می¬توان گفت که اندوه از آنچه هست و نباید باشد و اعتراض به آن و سپس شرح اندوه دیگری از ناتوانی تغییر آن، مهمترین زمینه¬های موضوعی¬اند که زخمرگ¬های در تبعید را می¬سازند.
دو سایه از فرط درد هریک به سویی شتافتند/یکی قامتی از نیزه داشت و/برخود فرود آمد چنان/که دیگری حفره¬ای تاریک و گریان بود/گریان و آمُخته چون ابری افلیج/که در زانوی اشک¬ها تاب ایستادن با او نیست/دوسایه از فرط رویا هریک به سویی شتافتند/یکی قامتی از ستاره خونین داشت و /فرود آمد بر جهان چنان/که دیگری کوهی از خورشید بود و شاد و سوزان بود/ از این چهار تنها دلتنگی او با من بود/ دریغ! چهارسایه تنها با یک دلتنگی! (شعر زخمرگهای در تبعید)