۵ آبان ۱۳۹۲
پرویز جاهد
اجتماع
روایت فینچر از پیدایش فیسبوک
سه سال از ساخته شدن فیلم «شبکه اجتماعی» دیوید فینچر گذشت. فیلمی که امروز با گسترش دامنه فعالیت و نفوذ فیسبوک، این رسانه عصر پسامدرن و مقبولیت روزافزون آن در میان کاربران اینترنتی، کمی کهنه به نظر میرسد.
شبکه اجتماعی داستان مارک زوکربرگ است که بسیاری او را جوانی نابغه معرفی کردهاند و دلیل آنها نیز این است که او خالق اَبَررسانهای به نام فیسبوک است که امروز یکی از قویترین و تاثیرگذارترین شبکههای اجتماعی در جهان مجازی است و بیش از یک میلیاردعضو دارد و ایجاد آن، انقلابی در صنعت ارتباطات شمرده شده است. پدیدهای شگفت انگیز که زوکربرگ ۲۶ ساله را در ظرف مدت کوتاهی به جوانترین میلیارد جهان تبدیل کرد.
در واقع زوکربرگ با استعداد و تواناییهای خارق العاده خود توانسته، مردم هفتاد و دو ملت با زبانها و فرهنگهای مختلف را دور هم جمع کرده و در سرزمینی پنهاور و جذاب جای دهد که ساکنان آن به راحتترین شکل ممکن با یکدیگر در تعامل و ارتباطند و ایدهها و علائق خود را به اشتراک میگذارند.
شبکهای که طبق روایت فینچر، انگیزه اصلی شکل گیری آن، سرخوردگی زوکربرگ و ناکامی او از ایجاد ارتباط با دختری به نام اریکا بود، امروز آنچنان گسترش یافته و تاثیرگذار شده که باعث هراس حکومتهای دیکتاتوری و توتالیتر شده و خواب و قرار آنها را برآشفته است؛ اگرچه آنها و عوامل وابسته به آنها نیز با هویتهای واقعی و بیشتر ساختگی، حضوری فعال اما نامرئی در فیسبوک دارند و از طریق آن، رفتار اجتماعی و افکار سیاسی شهروندان خود را کنترل میکنند.
دیوید فینچر، کارگردان
با این حال فینچر، در این فیلم، درباره اهمیت این شبکه و علل جذابیت و نفوذ تودهای آن و قدرت تاثیرگذاری آن بر مخاطبان، حرف نمیزند بلکه به جای آن، بر روی داستان نحوه شکل گیری فیسبوک از ایده تا اجرا و دعواهای حقوقی خالقان مدعی آن، متمرکز شده است.
اما شبکه اجتماعی، تنها یک داکیودرامای خوش ساخت و جذاب درباره فیسبوک نیست بلکه داستانی درباره ارتباط انسانی، دوستی و خیانت است. فیسبوک برای فینچر سوژهای است که با هدف ایجاد دوستی بین آدمها به وجود آمده در حالی که رابطه بین دو دوست صمیمی و نزدیک را خدشه دار کرده است.
فینچر، این فیلم را بر اساس کتابی به نام «میلیاردر اتفاقی» نوشته «بن مزریک» ساخته و با اینکه از نظر سیر رویدادها و شکل پیشرفت ماجراها و حضور شخصیتها، تقریبا به کتاب وفادار بوده اما به کمک فیلمنامه نویس خلاقش، آرون سورکین توانسته داستانی را که میتوانست به فیلمی خسته کننده و کسالت بار تبدیل شود، به فیلمی جذاب، پرهیجان و سرگرم کننده درباره مارک زوکربرگ و محصول ابداعی او و کشمکشهای او با دیگران بر سر ثبت حقوق این رسانه تیدبل کند.
اما شبکه اجتماعی، فیلمی نبود که ماندگار شود و خیلی زودتر از آنچه که فکر میشد، فراموش شد. دلایل آن هم تقریبا از اول روشن بود. فیسبوک، سوژه مهمی بود اما داستان خالق آن و رقابت هوشمندانه و در عین حال ناجوانمردانه او با رقبایش، بیش از حد برای تماشاگرانی که غالب آنها، خود کاربر این شبکه بودند و نسبت به این ماجرا و جزییات آن پیش آگاهی داشتند، جذابیت چندانی نداشت. پیش آگاهی تماشاگر نسبت به داستان فیسبوک و خالق یا خالقان آن، تا حد زیادی از جذابیت فیلم کاسته است. تقریبا چیز مهمی در فیلم نیست که تماشاگر عضو فیسبوک از آن بیخبر باشد. برای کاربران فیسبوک، واقعا دعوای حقوقی بین مارک زوکربرگ و رقبای حرفه ایاش و اینکه ایده اصلی فیسبوک متعلق به چه کسی بود، واقعا اهمیتی نداشت. واقعا برای چه کسی امروز مهم است که خالق مثلا موبایل آیفون یا دستگاه کیندل چه کسی بوده است؟
با اینکه شبکه اجتماعی، از این نظر فیلم تاریخ مصرف داری است اما پرسشهای مهمی را مطرح میکند. پرسشهایی درباره اصول و معیارهای اخلاقی دنیای سرمایه داری، اینکه آدمها برای رسیدن به سود و امتیاز بیشتر چگونه دوستیها را فدا کرده و به هم خیانت میکنند، اینکه اختراعات و ابداعات تکنولوژیک در دنیای امروز تا چه حد جنبه فردی دارند و به ذهن، هوش و خلاقیت آدمها وابستهاند. در دورانی که علم، خصلت فردیاش را از دست داده و در اختیار موسسات علمی بزرگ و یا کارتلها و شرکتهای تجاری چند ملیتی است، چگونه میتوان از حقوق یک مخترع سخن گفت و برای او جایگاه ویژهای قائل شد.
در واقع فینچر، هوشمندانه، رقابت و دعوای بین دو دوست را به کشمکشی دراماتیک و هیجان انگیز تبدیل میکند و با این کار از سطح پیش آگاهی مخاطب، فراتر میرود.
شبکه اجتماعی، ریتم و تدوین خوبی دارد. دیالوگها، جذاباند و هوشمندانه نوشته شدهاند و روایت را خوب پیش میبرند. جسی آیزنبرگ نیز شخصیت جاه طلب، مغرور، سردمزاج، کینه توز و در عین حال ضعیف و دست و پاچلفتی یک نابغه جوان را خیلی عالی بازی کرده است.
جسی آیزنبرگ در نقش زوکربرگ
زوکربرگی که در فیلم میبینیم، مطلقا کاریزماتیک نیست و حتی بیروح و دافعه برانگیز است. او کسی است که از ایجاد ارتباط با جنس مخالف در دنیای واقعی ناتوان است و همین موضوع انگیزهای میشود برای او که دست به کار ایجاد این فضای مجازی شود. پارادوکس ذاتی فیسبوک هم در این است که توسط آدمی خلق شده که خود منزوی و مردم گریز بوده، به دوستان نزدیکش خیانت کرده و طبق ادعای آنها، سرشان کلاه گذاشته و سرمایه فکری آنها را به سرقت برده است.
اما ستایشهایی که از فیلم «شبکه اجتماعی» شد به گمان من بسیار اغراق آمیز بود. برخی از منتقدان از جمله تادمک کارتی آن را «همشهری کین» عصر ما معرفی کردند که بیتردید قیاسی اغراق آمیز است. شاید داستان زندگی چارلز فاستر کین که با نبوغ و خلاقیتش، روزنامهای را به اوج موفقیت میرساند با داستان مارک زوکربرگ و شخصیت او شباهتهایی داشته باشد اما «شبکه اجتماعی» از نظر فرم روایی و بصری، اصلا قابل مقایسه با همشهری کین به عنوان اثری نوآورانه و ساختارشکن نیست. این فیلم نه تنها از نظر سبک بصری بلکه روایت داستانی، هیچ عنصر تازهای ندارد در حالی که همشهری کین، رویکردی تازه و رادیکال در روایت و سبک سینمایی بود اما شبکه اجتماعی به رغم ساخت ماهرانهاش، تنها یک فیلم خوب بایوگرافیکال است و نه بیشتر و حتی در میان فیلمهای فینچر هم بهترین نیست (به اعتقاد من هنوز فیلم «هفت» بهترین فیلم اوست). به اعتقاد من حتی ساختن چنین فیلمی از طرف فینچر که استاد درامها و تریلرهای جنایی است، قدری عجیب بود.
روایت چندپاره داستان فیلم و بیان ماجرا از زاویهها و منظرهای مختلف نیز کار تازهای در سینما نیست و خیلی پیشتر از آن در سینما تجربه شدهاند. همشهری کین و راشومون، نمونههای اولیه آناند.
«شبکه اجتماعی»، فیلم پر حرفی است و بار اصلی آن را دیالوگها به دوش میکشند. اصولا فیلمی که بسیار پرحرف است و دیالوگ، موتور پیش برنده داستان است و بخش زیادی از آن نیز در دادگاه و با بحثهای حقوقی میگذرد، میتوانست کسالت بار و غیرقابل تحمل باشد اما فینچر و سورکین، با هوشمندی بر این مسئله غلبه کرده و این داستان نه چندان جذاب را به درامی پرهیجان تبدیل کردند.