۶ آبان ۱۳۹۲
دلبر توکلی
اجتماع
با فیسبوک فارسی غریبهایم
گپ خودمانی با چند جوان ایرانی آمریکایی در لسآنجلس:
«رابطهام با یک دختر ایرانی، مثل خیلی از روابط مجازی، بعد از یک مدت کوتاه تمام شد، البته من واقعا از چهرهاش خوشم آمده بود ولی شاید چون فارسی نمیدانستم، درست نمیفهمیدم که او چه میگفت.»
به سختی فارسی صحبت میکرد، اما با خوشرویی، صندلی کناریاش را عقب کشید تا به جمعشان اضافه بشوم. هنوز رویِ صندلی جا خوش نکرده بودم که گفت: «شما واقعا ژورنالیست هستین؟ حالا چرا میخواهید راجع به فیسبوک بنویسید!»
اشکان و سه جوان دیگر که به طور اتفاقی با آنها در کافه نزدیک خانهام آشنا شدم، در آمریکا متولد شدهاند. با آنکه پدر و مادرشان ایرانی هستند، تا به حال به سرزمین مادری، سفر نکردهاند. حتا به سختی فارسی را میفهمند. اشکان نسبت به امیر، دیوید و نیما خیلی بهتر فارسی صحبت میکند، در واقع نقش مترجم را برای دوستانش دارد.
اودر خصوص آشنایی با دوستانش میگوید: «در دانشگاه یو. سی. ال.ای با هم آشنا شدهایم و خب، داشتن پدر و مادر ایرانی هم در دوستیمان نقش داشته است.» اشکان و امیر سال دوم مهندسی راه و ساختمان هستند، دیوید و نیما هم ترم اول جامعهشناسی را شروع کردهاند.
تقریبا از زمانی که شبکه اجتماعی فیسبوک برای اولین بار در فضای مجازی، پا به عرصه گذاشت، آنها هم برای خودشان صفحهای را راه اندازی کردهاند، اما به زبان انگلیسی. دیوید میگوید: «من برای اولین بار بعد از اتفاقات جنبش سبز در ایران با فضای فارسی فیسبوک آشنا شدم.» نیما، امیر و اشکان هم صحبتهای او را تائید میکنند.
امیر معتقد است که فیسبوک برای همه جوانان ایرانی تبار مقیم در لسآنجلس نقش یکسان ندارد، چرا که او در این شبکه اجتماعی بیشتر به عنوان یک جوان آمریکایی حضور دارد تا یک ایرانی. بیشتر دوستانش آمریکایی هستند و به طبع نوع گفتوگو و آنچه در این فضا با یکدیگر به اشتراک میگذارند با دنیای فارسی زبان فیسبوک متفاوت است.
وقتی از او میپرسم که این تفاوتها چه چیزهایی هستند، دیوید زودتر پیشدستی میکند و میگوید: «خب، خیلی چیزها. مثلا پسر خاله ۲۵ ساله من دو سال است که به آمریکا آمده، بیشتر دوستانش در فضای فیسبوک ایرانی هستند، حتی عکس قرمه سبزی را با دوستانش به اشتراک میگذارد و این برایشان جذابیت دارد. او همه کنسرتهای خوانندههای ایرانی در لسآنجلس را به دقت دنبال میکند. اما من بیشتر عکسهای مهمانیهایی را که میروم به اشتراک میگذارم و یا اینکه با هم دانشگاهیهایم از چیزهای مختلف حرف میزنم. البته خب، گاهی هم سر به سر دخترها میگذارم.»
نیما که ساکتتر از بقیه به نظر میرسد، میگوید: «من هم بعد از جنبش سبز تصاویر اعتراضات خیابانی را در فیسبوک دنبال کردم و بیشتر با فضای ایرانی فیسبوک آشنا شدم، اما خب به مرور زمان که این تب و تابها کمرنگ شد، من هم دوباره به فضای فیسبوک خودم با دوستان آمریکاییام برگشتم تا چند هفته پیش که آقای روحانی به نیویورک سفر کرد و دوباره خبرهایی در فضای فیسبوک فارسی برای من جالب شد. در هر حال آنچه که من میخواهم را درآن فضا خیلی پیدا نمیکنم. اما باید بگویم که بعضی از دختران ایرانی در فیسبوک خیلی خوشگل هستند.»
هنوز جمله نیما از زیبایی بعضی از دخترهای ایرانی در فیسبوک تمام نشده بود که اشکان، امیر و دیوید زدند زیر خنده و اشکان گفت: «نیما حتا با یکی از آنها برای مدت کوتاهی دوست شد.»
رو به نیما گفتم: خب بعدش چی شد؟
نیما به اشکان چشم غره رفت و گفت: «مثل خیلی از روابط مجازی، بعد از یک مدت کوتاه تمام شد، البته من واقعا از چهرهاش خوشم آمده بود ولی شاید چون فارسی نمیدانستم، درست نمیفهمیدم که او چه میگفت.»
وقتی از آنان در مورد نقش فیسبوک در زندگی روزمرهشان میپرسم، اشکان میگوید: «من فکر میکنم امروزه شبکه اجتماعی مثل فیسبوک به جزء جدانشدنی از زندگی بسیاری از جوانان تبدیل شده است. به طوری که هر چند ساعت یک بار صفحه خود را چک میکنیم و پیامهایمان را میخوانیم و اتفاقات را در این فضا دنبال میکنیم. حتی دوستان دوران کودکیمان را در این فضا دوباره پیدا کردیم.»
اما دیوید معتقد است که فیسبوک برایش کاربردهای فرهنگی زیادی داشته است و میگوید: «باید اعتراف کنم که من برخلاف آنکه در خانواده ایرانی به دنیا آمدم اما کاملا یک آمریکایی بزرگ شدم تا اینکه در فضای فیسبوک بچههای فامیل از ایران به گروه دوستان فیسبوک ی من پیوستند. بعضی از آنها را تا پیش از این هرگز ندیده بودم. از این طریق بیشتر با ریشههای خانوادگیام در ایران و حتی تاریخ و فرهنگ ایران آشنا شدم. به خصوص با مناسبتها و جشنهای ایرانی که عکسهایشان را در فیسبوک برای اولین بار میدیدم.»
امیر در ادامه صحبتهای دوستانش میگوید: «من با نظر بقیه موافق هستم اما زندگی واقعی را بیشتر از زندگی مجازی دوست دارم و سعی میکنم از فیسبوک فقط به عنوان یک شبکه اجتماعی استفاده کنم و تمام وقت و زندگیام را در آن خلاصه نکنم. اما میبینم که انگار بعضی آدمها معتاد به این فضا شدهاند. مثلا وقتی که مثل امروز با دوستانم آمدم کافه دوست دارم با آنها حرف بزنم، نه اینکه دائم حواسم به فیسبوک م باشد.»
وقتی نظرشان را درمورد کمپینهایی که در فیسبوک راه اندازی میشود پرسیدم، همگی گفتند که تا به حال هیچ یک از این کمینها را دنبال نکردهاند.
پیش از خداحافظی اشکان گفت: حالا واقعا شما حرفهای ما را ریپورت (گزارش) میکنید!