۶ آبان ۱۳۹۲
بزرگمهر احمدی
اجتماع
ایرانیان به شبکههای اجتماعی چگونه نگاه میکنند؟
غالباً گسترش فنآوریهای ارتباطی از کشورهای توسعه یافته آغاز میشود و این ابزارهای نوین در زمانی کوتاه خود را به دورترین نقاط زمین میرسانند. بازار دنیای فنآوری سبب شدهاست که سازندگان فنآوری، در طراحی و ساخت فقط به جوامع توسعهیافته نگاه نکنند و شرایط کشورهای دیگر نیز در ایدههای آنها جایی داشته باشد و چه بسا آنها دست به طراحی مدلهایی ارزانقیمتتر از یک فنآوری برای گروههای کمدرآمد بزنند و یا اینکه در جهت بومی سازی فنآوریها برای کاربران کشورهای مختلف گام بردارند.
استفاده از شبکههای اجتماعی، شیوه و سبک زندگی بسیاری از کاربران این شبکهها را تغییر داده است. به هر میزان که شما به شبکههای اجتماعی وابستهتر باشید، تاثیرات بیشتری را از این شبکهها خواهید پذیرفت. این تغییر در سبک زندگی نمیتواند یکسویه باشد؛ در واقع، شما علاوه بر اینکه از دیگران تاثیر میپذیرید، بر حلقهٔ دوستان خود در شبکههای اجتماعی نیز تاثیر میگذارید. البته تاثیر گذاشتن و تاثیر پذیرفتن الزاماً از قانون سوم نیوتن پیروی نمیکند و همیشه برابر نیست. این امر تا حدِّ زیادی به جایگاه اجتماعی شما و محبوبیت نوشتههایتان در میان دنبالکنندگانتان بستگی دارد.
شبکههای اجتماعی با ظهور پرقدرت خود در دنیای مدرن، در زمان کوتاهی توانستهاند صدها میلیون کاربر اینترنتی را به سوی خود جذب کنند و جای خود را در میان زندگی آنها باز کنند.
در زمانی نه چندان دور، رسانههای بزرگ یکهتاز عرصه ارتباطات بودند و به انتشار یکسویه اطلاعات دست میزدند و میتوانستند به راحتی افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهند. امروز گرچه رسانههایی مثل تلویزیون و روزنامه، هنوز مهمترین بنگاه خبررسانی هستند، امّا همچون گذشته اقتدار پیشین خود را ندارند و ظهور شبکههای اجتماعی (Social Network) به اینیکهتازی و یکسویهگی پایان داده است و اقتدار آنها را به چالش کشیده است. اکنون یک کاربر شبکههای اجتماعی از خانوادههای کمدرآمد یک روستای دورافتاده هم، این امکان را دارد که صفحهای با میلیونها دنبال کننده داشته باشند و بتواند بیش از یک روزنامه خواننده داشته باشد.
در ایران تا پیش از انتخابات جنجالبرانگیز ۸۸، قدرت شبکههای اجتماعی چندان حس نشده بود. در این زمان بود که عکسها و ویدئوهای اعتراضات خیابانی و برخورد خشونتآمیز پلیس با معترضان، هزاران بار در اینترنت دستبهدست میشد. نکتهٔ مهم این است که عمدهٔ این دستبهدست شدنها در شبکههای اجتماعی، مانند فیسبوک، رخ میداد. همین نمایش قدرت شبکههای اجتماعی پس از انتخابات و به چالش کشیده شدن رسانههای دولتی، سبب فیلتر شدن آنها شد؛ فیلترینگی که تا به امروز نیز ادامه دارد.
کندی و قطع شدن اینترنت و فیلترینگ شبکههای اجتماعی، شهروندان را هر چه بیشتر از نفوذ و قدرت شبکههای اجتماعی و شهروندخبرنگاری آگاه ساخت. همین امر سبب شد که با وجود محدودیتها، کاربران بیشتری به سوی این شبکهها روانه شوند.
نتایج پژوهشی که در مورد فعالیت جوانان ایرانی در شبکههای اجتماعی منتشر شده است، نشان میدهد که برای بسیاری از جوانان ایرانی اینترنت مهمترین منبع خبری است و حدود ۹۰ درصد آنان از منابع اینترنتی برای کسب خبر استفاده میکنند. تلویزیون، رسانههای چاپی، محل کار و مدرسه منابع دیگر خبری این گروه را تشکیل میدهند. این پژوهش نشان میدهد که بر خلاف آنچه که پیشتر برخی تحلیلگران عنوان میکردند، «ایرانیان از شبکههای اجتماعی بیشتر برای نوشتن و به اشتراک گذاشتن از زندگی شخصی خود استفاده میکنند تا برای اطلاعرسانی و کمپین سیاسی.»
با این اوصاف، هرچند که نمیتوان ادعا کرد که کشش کاربران به سمت شبکههای مجازی فقط به دلایل سیاسی است؛ اما میتوان ادعا کرد که محدودیتهای سیاسی در کنار دوستیابی، خوشگذرانی، کنجکاوی و… جزئی از نیروی محرکهای است که دستهٔ زیادی از کاربران را به سمت شبکههای اجتماعی سوق دادهاست.
مهاجرت برخی از وبلاگنویسان (خصوصاً مینیمالنویسان) به شبکههای اجتماعی یکی دیگر از دلایل اقبال به شبکههای اجتماعی است. مینیمالنویسانی که وبلاگهایشان فیلتر میشد و بخشی از مخاطبان خود را از دست میدادند و یا اینکه مجبور بودند که برای در امان ماندن از فیلترینگ، دست به خودسانسوری بزنند، به شبکههای اجتماعی مهاجرت کردند. این کاربران وب در شبکههای اجتماعی هم فضای آزادتری مییافتند و هم حلقهٔ نامحدودی از دوستان و دنبالکنندگان داشتند که به انگیزهٔ دستیابی به دوستان خود راههای گریز از حصار فیلترینگ را آموختهاند.
اگرچه بسیاری از کاربران اینترنت، ذهنیتی مثبت از شبکههای اجتماعی دارند، امّا این سبب نگردیده که آنها از جنبههای آسیبزا و بعضاً خطرناکِ شبکههای اجتماعی غافل باشند. در طول سالهای اخیر فارغ از گرایشهای سیاسی، وبلاگنویسان و کنشگران عرصه فضای مجازی، نگرانی خود را از آسیبهای احتمالی شبکههای مجازی بروز دادهاند.
محمد معینی، نویسنده وبلاگ «راز سر به مُهر» در این باره مینویسد: «شبکههای اجتماعی اینترنتی، با شدت هولناکی دارند ما را به افراط بیسابقه در قضاوت عادت میدهند و من اصلا از اینکه این زیادهروی در زندگی اجتماعی و شخصی چه ویرانیهایی ممکن است در پی داشته باشد، تصوری ندارم، همین اندازه بگویم که به شدت بدبینام!»
اسلکتیویزم یا مبارزه از زیر لحاف (به فارسی: تنبعالیت ترکیبی مشتق از دو واژه تنبل و فعالیت) نیز از دغدغههای بسیاری از کاربران ایرانی بوده است. مبارزه زیر لحاف عبارتی تحقیرآمیز است که به اعمال فردی اطلاق میشود که با فعالیت مجازیِ بیتاثیرِ خود، فکر میکند کار بزرگی را انجام داده است و از آن احساس رضایت میکند. برای مثال، این عبارت میتواند به رفتار کاربری اطلاق شود که با لایک کردن عکس کودکی که پدر و مادرش را در جنگ از دست داده است خود را راضی میکند که تاثیرگذار بوده است.
نویسنده وبلاگ ندای امروز در این باره مینویسد: «علاوه بر اسلکتیویزمی که در بین کاربران ایرانی بسیار محبوب است، این روش مبارزه در بین کاربران سایر کشورها نیز بسیار محبوب است به گونهای که سازمان یونیسف سوئد کمپینی برای مبارزه با آن به راه انداخته است که در آن حقیقت ماجرا را به خوبی بیان میکند: ما را بر روی فیسبوک لایک کنید، و ما صفر بچه را علیه فلج اطفال واکسن خواهیم کرد.»
از بیش از چهار سال پیش که فیلترینگ شبکههای اجتماعی شروع شده است، وبلاگنویسان زیادی در این باره نوشتهاند و بحث راه انداختهاند. اما فیلترینگ تنها آسیبی نیست که شبکههای اجتماعی را تهدید میکند. وبلاگ خیزران مینویسد: «اخیرا از اطراف و اکناف شنیده میشود که به برخی از افراد بدون حکم قانونی دستور «عدم فعالیت» یا «کاهش فعالیت» در شبکههای اجتماعی را صادر میکنند» نویسندهٔ وبلاگ خیزران، که تحصیلات حقوقی دارد، معتقد است که ممنوعیت فعالیت در شبکههای اجتماعی تنها میتواند توسط قاضی و در حکم قید شود. او توضیح میدهد: «به نظر میرسد آمران به این دستورات غیر قانونی، از جهل مردم نسبت به قانون استفاده میکنند»
طبیعتاً همه افراد جامعه ایران نگرانیهای مشابهی در مورد آسیبهای شبکههای اجتماعی ندارند. این نگرش در میان جریانهای سیاسی، کاربران اینترنت و یا مسئولین حکومتی متفاوت است و گاهی خوشبینانه و گاهی هم بسیار بدبینانه است. برای مثال، عبدالصمد خرمآبادی، مشاور قضایی دادستان کل کشور و دبیر کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، دیدگاهی عجیب در مورد شبکههای اجتماعی دارد. او که کلید رفع فیلترینگ شبکههای اجتماعی را در دست دارد در مورد فیسبوک میگوید: «این سایت بزرگترین و گستردهترین ابزار جمعآوری اطلاعات برای سازمانهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل به شمار میرود»
در میان اقشار مختلف، شبکههای اجتماعی کارکردهای گوناگون خود را داشته است، از کارکردهای تفریحی، دوستیابی تا کارکردهایی مثل کمپینهای سیاسی، اجتماعی و محیط زیستی. وبلاگ «راست و دروغ» در مورد کارکردهای شبکههای اجتماعی مینویسد: «شبکههای اجتماعی بجز کارکردشان برای دوستیابی و وقتگذرانی، یک کارکرد دیگر هم دارد که پیگیری خبر و مطلع شدن از نظرات دیگران و تعامل است. برای خیلیها محیطهای نوشتاری مهمترین کارکردش همین خواندن و آگاه شدن است.»
برخی کاربران معتقدند که اصولاً شبکههای اجتماعی کارکردی انقلابی ندارند و نمیتوانند داشته باشند؛ مثلاً وبلاگ «ندای امروز» مینویسد: «اینترنت تنها ابزاری برای اطلاعرسانی است و تغییرات بزرگ با اینترنت شدنی نیست.» او اضافه میکند که اینترنت به همان میزان که میتواند ابزاری برای منتقدین حکومت ایران باشد، این قابلیت را نیز دارد که در خدمت منافع ساختار حاکم بر ایران به کار گرفته شود. به نوشتهٔ این وبلاگنویس «شبکههای اجتماعی تنها ابزاری برای وصل شدن انسانها به یکدیگر هستند و… خود هیچ نقشی در این رخدادها ندارند، زیرا آنها تنها زمینهٔ فعالیت را فراهم میکنند نه آنکه آن را رهبری کنند.»
ناصر فکوهی، انسانشناس، نویسنده و مترجم ایرانی نیز میگوید: «شبکههای اجتماعی نشان دادند بدون وجود یک مرکز فکری سیاسی یا رهبر مشخص میتوانند تا مرز نابودی یک حکومت پیش بروند، مانند آنچه در تونس و لیبی اتفاق افتاد و اکنون در آمریکا شاهد این نقش هستیم.» او نتیجه میگیرد که شبکههای اجتماعی به همان میزان که در فرایند گسترش دموکراسی کارکرد دارند، این قابلیت را نیز دارند که «ابزارهایی بسیار قدرتمند در کنترل و امنیتی کردن فضا» باشند.
این نویسنده علاوه بر اینکه نقش شبکههای اجتماعی را در تحولات سیاسی و اجتماعی پررنگ میبیند، به سویه دیگر این کارکرد که همان کنترل و امنیتی شدن فضا است، اشاره میکند. همان چاقوی دولبهای که ممکن است در خدمت تروریسم برای خرابکاری و یا سازمانهای اطلاعاتی برای کنترل و پایش شهروندان صورت بگیرد.
علیرغم تذکرهای فراوان مسئولان دولتی، به طور کلی، کاربران اینترنتی ترجیح دادهاند که به سمت جایگزین کردن شبکههای اجتماعی ملی حرکت نکنند. این امر میتواند ناشی از چند دلیل باشد. به نظر میرسدکه کمجمعیت بودن شبکههای اجتماعی داخلی، نداشتن امکانات گسترده، و عدم اختیار لازم برای درج محتوای هنری و یا سیاسی با گرایشهای آزاد بسیاری از کاربران ایرانی را متقاعد کرده باشد که کمخطرتر است که سازمانهای اطلاعاتی غربی رفتار و نوشتههای آنان را پایش کند تا اینکه سازمانهای اطلاعاتی داخل کشور، که ممکن است در آینده شغلی و زندگی آنها به طور مستقیم تاثیرگذار باشد.
شبکههای اجتماعی ایرانی همچون فیسنما، کلوب و… نیز هرگز نتوانستهاند تنه به تنهٔ غولهای بزرگی مانند فیسبوک، گوگلپلاس و توییتر بزنند و آنها را از صحنه به در کنند. این شبکهها عملا به نظر نمیرسد که برنامهای بلند مدت برای جذب کاربران در حجمی نظیر شبکههای اجتماعی جهانی داشته باشند. در حقیقت، عموم شبکههای اجتماعیِ ایرانی کوشیدهاند انرژی خود را صرف دستهای خاص از کاربران (مثل دانشجویان، طلبهها و یا اقشار مذهبی و…) کنند که البته این سیاست در مواردی موفقیتآمیز بوده است. با اینحال، به نظر نمیرسد که هیچ یک از شبکههای داخلی توانسته باشد اعضای خود را از وابستگی به شبکههایِ اجتماعیِ قدرتمندی مثل فیسبوک کاملا برهانند.
شبکههای اجتماعی، زبان فارسی را نیز تحت تاثیر قرار دادهاند و دگرگونیهایی را در آن پدید آوردهاند. تلاش کاربران در کوتاهنویسی و استفاده از مخفف عبارات، سبب شدهاست که برخی واژههای جدید وارد زبان محاوره شوند و در مواردی زیبایی متن فارسی کمرنگ شود. در عمل، غالباً اصول ویرایش و نگارش زبان فارسی در فضای وبلاگها بیشتر از شبکههای اجتماعی رعایت میشود. زیرا شبکههای اجتماعی دربردارندهٔ کنش و واکنش آنی کاربران است، درحالیکه فضای وبلاگستان فارسی با تامل بیشتری رو به جلو میرود و درستنویسی بیشتر رعایت میشود.
داریوش آشوری، نویسنده، مترجم و زبانشناس نامآشنای ایرانی در این باره مینویسد: «طبیعتِ اینترنت و آسانیِ دسترسی به آن و اینکه هر کس میتواند به میل و سلیقهٔ خود و در حد سواد خود در آن بنویسد و منتشر کند، دستها را برای هر گونه شلوغکاری زبانی هم باز میگذارد. اینترنت میدان باز شگفتانگیزی برای هر گونه تجربهٔ زبانی تازه هم هست. با امکانِ ارتباطی آسان و همهگیری که برقرار میکند، از آن برای بهبود و پیشبردِ زبان هم میتوان بهره گرفت.»
اگرچه کارکردهای تجاری شبکههای اجتماعی در ایران چندان توسعه نیافته است، اما در سالهای اخیر مدیران جوان شرکتهای مختلف، به سمت تبلیغات با هزینه کم به وسیلهٔ جستوجوگرهای اینترنتی، سایتهای مختلف و شبکههای اجتماعی روی آوردهاند. این تبلیغات غالباً به صورت ایجاد یک صفحه بوده. در حال حاضر، به دلیل تحریم بودن زبان فارسی در فیسبوک شرکتهای تجاری ایرانی قادر به تبلیغ به زبان فارسی در این شبکهٔ اجتماعی نیستند. باید دید در آیندهای نه چندان دور، آیا تغییر سیاستهای حوزه فیلترینگ از یک سو، و کاهش تحریمها از سوی دیگر سبب خواهد شد که شرکتهای ایرانی انرژی بیشتری را صرفِ تبلیغات در فضای اینترنت و خصوصاً شبکههای مجازی کنند و حتی در گامهای بعدی بتوانند در بازارهای فرامرزی با دیگر شرکتها به رقابت بپردازند یا خیر.