۱۶ مرداد ۱۳۹۲
نیوشا سعادت
سیاست
احمدینژاد در مالزی؛ از صد تا صفر
اکثر ایرانیان مالزی در سالهای اول ریاست جمهوری احمدینژاد یک خاطرهٔ مشترک دارند که از قضا بیشتر در تاکسیهای شهری اتفاق افتاده:
راننده تاکسی: اهل کجایی؟
هموطن: ایران
راننده تاکسی: اوووو ایراااان. آمادی نیجااااد. (و در حالی که انگشت شستش را در آینه نشان میدهد) مرد شجاع!
از اینجا به بعد ایرانیان خاطراتشان را به شکلهای مختلف بیان میکنند. گروهی سکوت را ترجیح دادهاند و برخی بحث و تحلیل سیاسی به راه انداختند و در حالیکه چشمان راننده تاکسی گرد شده از احمدینژاد به خاطر بیصداقتی و عملکرد اقتصادی و اجتماعی وی انتقاد کردهاند.
علاقهٔ مردم مالزی به احمدینژاد البته تنها به گروه مسلمانان این کشور محدود بود؛ علاقهای که بعد از ماجراهای پس از انتخابات ۲۰۰۹ و پوشش رسانههای این کشور و البته چند اتفاق سیاسی و بینالمللی به مرور کمرنگ شد. اما ریشهٔ علاقهٔ مردم مالزی به احمدینژاد چه بود؟
اسلام بر اساس قانون کشور مالزی، با وجود ۴۰ درصد جمعیت غیر مسلمان، دین رسمی این کشور به حساب میآید. دولتمردان مسلمان سالهاست با ارایهٔ امتیازها و قوانین تبعیضآمیز تلاش میکنند جمعیت و قدرت مسلمانان در جامعه را بیشتر کنند. این افراد با آموزههای خود مردم مالزی را که ذاتآ علاقهٔ زیادی به مسایل سیاسی و جهانی ندارند تشویق میکنند تا با جریانهای بینالمللی اسلامی همراهی و مشارکت کنند. در سالهای اخیر فعالیتهایی چون ابراز عمومی غرب ستیزی و برتری اسلام به سایر ادیان، همچنین تجمعهایی در حمایت مردم فلسطین و غزه یک پدیده نوظهور و سیستماتیک در این کشور به حساب میآید. از سویی دیگر مسلمانان مالزی به دلایلی که تفسیر آن در این مجال نمیگنجد هویت اسلامی را بر هویت نژادی و ملی خود ترجیح میدهند؛ به شکلی که در یک عرصهٔ بینالمللی با معرفی خود به عنوان یک «مسلمان» احساس امنیت و قدرت بیشتری میکنند تا به عنوان یک «مالایی» یا «مالزیایی». به همین دلیل در سالهای اخیر مباحثی چون تاریخ اسلام، تمدن کشورهای اسلامی، و حتا زندگی و دستآوردهای دانشمندان قدیمی کشورهای اسلامی با استقبال چشمگیری رو به رو شده و دولت و مراکز اسلامی بودجههای کلانی را برای علاقمندان به تحصیل و تحقیق در این حوزه اختصاص میدهند.
با به شهرت رسیدن احمدینژاد به ویژه بعد از سخنرانی وی در صحن سازمان ملل و کنفرانس ژنو، محتوای شعارهای ضد اسراییلی و ضد قدرتهای غربی او به شکل گستردهای در رسانههای دنیا پوشش داده شد. اسلامگرایان مالزی نیز همراه با موج تازهای که در سایر کشورهای اسلامی به راه افتاد با تیترهای برجسته از وی به عنوان «یک مسلمان شجاع که در برابر غرب قدعلم کرده» یاد کردند. ویدیوهای سخنرانی احمدینژاد در دانشگاه «کلمبیا» و مصاحبههای وی در شبکهٔ تصویری «یوتیوب» با زیرنویس مالایی منتشر شد.
در همین سالها بود که مالزی در آستانهٔ یک انتخابات رقابتی حساس قرار داشت؛ انتخابات سراسری ۲۰۰۸ که بعد از اعلام نتایج از آن به عنوان «سونامی سیاسی» در مالزی نام بردند چرا بعد از سالها رای ۹۰درصدی حزب حاکم به ۶۰ درصد کاهش پیدا کرد. در جریان رقابت کاندیداها، از رهبر حزب مخالف به عنوان «احمدینژاد مالزی» نام میبردند چرا که او از نظر مردم شجاعانه در برابر حزب حاکم زبان به انتقاد گشوده بود و در صحبتهایش این حزب را به وابستگی به اسراییل و بستن قراردادهای پرضرر با سایر کشورهای قدرتمند متهم میکرد.
در همین دوران یک مطلب به صورت چشمگیری با دو زیان انگلیسی و مالایی در فضای مجازی این کشور به اشتراک گذاشته میشد؛ مطلبی با عنوان: «حتمن این مقاله را بخوانید- زندگی شخصی رییسجمهور ایران» که در ایمیلهای گروهی، تالارهای گفتگو و شبکههای اجتماعی از مردم دعوت میکرد تا زندگی احمدینژاد را با حاکمان وقت مالزی مقایسه کنند. در بخشی از این نوشته آمده بود: «احمدینژاد رییسجمهوریست که به محض به قدرت رسیدن همهٔ فرشهای ساختمان ریاست جمهوری را به یکی از مساجد تهران اهدا کرد و آنجا را با فرشهای معمولی ارزان قیمت پوشاند. او در ابتدای کار داراییها و املاک متعلق به خود را رسما اعلام کرد: یک خودرو پژو ۵۰۴ مدل ۱۹۷۷ و یک خانه کوچک که از پدرش در یکی از مناطق فقیرنشین تهران به ارث رسیده بود. محض اطلاع شما، رییس جمهور ایران هنوز در آن خانه زندگی میکند. موجودی حساب بانکی وی صفر است و تنها مبلغی که ماهانه به آن واریز میشود حقوق ۲۵۰ دلاری وی به عنوان استاد دانشگاهست. اینها تمام داراییهای رییس جمهور یکی از مهمترین کشورهای جهان است. او حتی با این استدلال که همهٔ ثروتها متعلق به ملت است و رییس جمهور تنها نگاهبان آن است از دریافت حقوق شخصی خودداری میکند. حالا لطفا این نکات را با حقوق و امتیازات وزرای خودمان در مالزی مقایسه کن!»
در بحث با مالزیاییهای طرفدار احمدینژاد به وضوح میشد به این نکته پیبرد که از نظر آنها مخالفان احمدینژاد – حتا ایرانیها- افرادی غربزده یا طرفداران اسراییل هستند. آنها با تحلیلهای سطحی موافقان و مخالفان وی را در دو گروه مسلمانان واقعی و غیرواقعی دستهبندی میکردند. ناگفته پیداست که این تحلیلها در آن دوره تنها بر پایهٔ ترجمهٔ حرفهای عوام فریبانهای بود که رییسجمهور سابق ایران با بیان آنها دل مسلمانان جهان را به دست میآورد. به نظر میرسید بعضی از مسلمانان مالزی نیز با ابراز علاقمندی به وی خودشان را در یک سنگر معتبر جهانی با سایر مسلمان متحد میدیدند.
اما این محبوبیت بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۲۰۰۹ و درگیریهای خیابانی به سرعت رو به افول گذاشت. خبر چند تظاهرات و گردهمآیی اعتراضآمیز ایرانیان در کوالالامپور که با پوشش رسانههای مالزی همراه شد به سرعت در فضای یکی از کوچکترین پایتختهای آسیا چرخید. تا ماهها تصاویر سرکوبهای دولت ایران و اعتراضهای بینالمللی ایرانیان در صفحات اول و اخبار خارجی روزنامههای مالزی منتشر میشد. هنوز یک سال از این اتفاق نگذشته بود که مخالفان حزب حاکم مالزی تظاهرات خیابانی به راه انداختند که با خشونت کم سابقهای رو به رو شد. به نظر میرسد تصاویری مشابه از این اتفاق و همینطور مردم کشورهای مسلمان که در اعتراض به سیستم حاکم خیابانها را اشغال میکردند در تغییر نظر مردم مالزی نسبت به دولت احمدینژاد بیتاثیر نبود. تاثیر اعتراض ایرانیان به تقلب در انتخابات بعد از اعلام نتایج آخرین رای گیری سراسری مالزی در آغاز سال ۲۰۱۳ به وضوح دیده میشد؛ اعتراضات مشابه با عنوان «رای من کجاست؟» و حتا تصویرسازیهای جنبش سبز و تغییر عکس پروفایلهای شبکههای اجتماعی به تصویری سیاه و غیره برای ایرانیان مالزی یک پیام واضح داشت: احمدینژاد دیگر یک اسطورهٔ مسلمان شجاع و محبوب نیست!
این روند نزولی در یکی دو سال اخیر به خصوص با اظهارات احمدینژاد در مراسم تدفین «هوگو چاوز» در خصوص بازگشت چاوز با مسیح و همینطور حمایت احمدینژاد از رژیم بشار اسد در سوریه به اوج خود رسیده. تا جاییکه به تازگی یکی از مفتیان این کشور اعلام کرده که دولت شیعی ایران با حمایت خود از اقدامات خشونت طلبانهٔ بشار اسد کمر به قتل پیروان اهل سنت بستهاند. همچنین پسر سوم ماهاتیرمحمد که اکنون وزیر ارشد یکی از استانهای مالزیست در صحبتهای خود شیعیان را فرقهای انحرانی از اسلام نامیده و از ترویج این مذهب در کشور ابراز نگرانی کرده است.
ماجراجوییهای سیاسی احمدینژاد سرانجام بعد از هشت سال به پایان رسید. حاصل تصمیمگیریهای وی به عنوان بالاترین مقام اجرایی کشور چند هزار جوان ایرانیست که بعضی از آنها تحصیل در کم اعتبارترین کالجهای مالزی را به دانشگاههای ایران ترجیح میدهند، چند صد جوان دیگر که به عنوان قاچاقچیان موادمخدر در بدترین وضعیت ممکن زندانی کشیدند یا هنوز در زندانها نوبت اعدام خود را انتظار میکشند و هزاران ایرانی دیگر که در این سالها به امید زندگی بهتر مخفیانه در مرزهای مالزی آواره شدند. به راستی اعتبار یک ملت چه ساده زیر سایهٔ بازیهای شوم سیاسی لطمه میبیند!