۲۲ خرداد ۱۳۹۲
آریا آزادی نیا
اجتماع
آیا آرگو فیلمی سیاسی است؟
اسکار ۲۰۱۳ با تمام فراز و فرودهایش به پایان رسید اما آنچه بیش از همه چیز اسکار امسال را تحت الشعاع قرار داده بود، شائبه سیاسی بودن آن با حضور سه فیلم آرگو، لینکلن و سی دقیقه نیمه شب با رنگ و بوی سیاسی است. در این میان انتخاب غیر منتظره آرگو به عنوان بهترین فیلم بیشتر به حواشی اسکار دامن زد.
آرگو
در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان ایرانی، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا از مهلکه فرار میکنند و در سفارتخانه های کانادا و سوئد پنهان میشوند. دولت و سازمانهای امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این ۶ نفر از خاک ایران عملی نمیدانند تا آنکه تونی مندز یکی از افسران سی. آی.ای، ایدهای دور از ذهن را مطرح میکند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این ۶ کارمند سفارت، آنها را بهعنوان عوامل پشت صحنه همراه با خود از ایران خارج کنند!
برای این منظور CIA فیلمنامه تخیلی آرگو را انتخاب میکند. ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانهای میگذرد آن هم در زمان همهگیر شدن تب «جنگ ستارگان»، کاملا طبیعی به نظر میرسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشینهای مناسب وارد تهران میشوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورترهم منتشر میشود. تونی مندز مجری و طراح این پروژه تمام جزئیات مربوط به ساخت یک فیلم علمی-تخیلی را جعل میکند و از چهرههای سرشناس هالیوودی همچون جان چمبرز (طراح گریم معروف هالیوود که به خاطر فیلم سیاره میمونها هم اسکار گرفته) و جک کربی (یکی از نویسندگان و طراحان اصلی کتابهای کامیک شرکت مارول) نیز درانجام این عملیات کمک میگیرد.
مندز در سال ۱۹۸۰ به همراه تعدادی دیگر از مامورین سیا و گروه فیلمسازی، برای ساخت فیلم وارد ایران میشود. اما در حین انجام نقشهٔ فرار ۶ کارمند سفارت اتفاقات پیشبینی نشدهای روی میدهد…
اصغر فرهادی کارگردان ایرانی برنده اسکار، آرگو را چنین توصیف میکند: «فیلم متوسطی است که از نظر سینمایی بهزودی فراموش خواهد شد اما تصویری که فیلم از مردم ایران میدهد در ذهنها میماند و این نکتهای است تلخ وتاسف برانگیز.»
به عقیده اصغر فرهادی علت پرفروش بودن آرگو ساده است: «روایت قهرمانپردازانه، استفاده از کلیشههای امتحان پس داده، به کار بستن تعلیقهای سطحی، ارائه تصویر تکبعدی، سایهگونه و بدون پیچیدگی از ضدقهرمانها باعث شده تماشاگر سادهپسند که حوصله بهکارانداختن چرخدندههای ذهن خود را ندارد فیلم را بپسندد و با آن هیجانزده شود.»
اصغر فرهادی به نکته دیگری هم اشاره میکند وآنجا نداشتن فیلم آرگو در میان نامزدهای بهترین کارگردانی در اسکار است. او میگوید: «پیداست کسانی که در بخش بهترین کارگردان رای میدهند (که رایدهندگان اغلب کارگردان هستند) اقبال مخاطب عام و پرفروش بودن آن یک امتیاز موثر در رایهایشان نبوده است.» (۱)
پرویز جاهد کارشناس و منتقد سینما نیز درباره اختلاف سلیقه آمریکاییها و ایرانیها میگوید: «بن افلک، از همه کلیشههای رایج ژانر تریلر سیاسی هالیوودی بهره برده و فیلم پرماجرای سرگرمکننده و قهرمانپردازانه نسبتاً جذابی درباره فرار گروگانهای آمریکایی از چنگ انقلابیون خطرناک (ملت ایران) ساخته که مورد پسند آمریکاییهاست اما میتواند برای ایرانیها، آزاردهنده باشد چرا که این فیلم هم مثل اغلب فیلمهای آمریکایی، تصویر مخدوشی از ایران و ایرانیها نشان میدهد که مطابق میل تماشاگر آمریکایی است.»
به نوشته این منتقد سینمایی «اگرچه آرگو درباره یک رویداد تاریخی تروماتیک در حافظه ذهنی مردم آمریکاست اما اینکه این فیلم، بازسازی دقیق این رویداد تاریخی است، ادعایی باورنکردنی است چرا که حتی اگر این فیلم، عیناً بر مبنای اسناد و مدارک تاریخی ساخته میشد، باز هم در سندیت تاریخیاش میشود تردید کرد.» (۲)
به اعتقاد پرویز جاهد آرگو، روایت بن افلک و فیلمنامهنویساش کریس تریو از کتاب خاطرات تونی مندز، مأمور سابق سازمان سیا است که خیلی هم به کتاب مندز و روایت او وفادار نیست بلکه آنها برای ایجاد جذابیت و کشش سینمایی بیشتر، مثل همیشه به دراماتیزه کردن آن رویدادها پرداختهاند.
در بررسی انطباق تاریخی آرگو با آنچه واقعا در ایران اتفاق افتاد باید گفت که برخلاف آنچه در فیلم نمایش داده شده، گروگانهای آمریکایی هیچگاه به بازار تهران نرفتهاند و موقع خروج از ایران نیز بازجویی نشدند. و البته همه میدانیم که هیچگاه پاسداران مسلح به دنبال هواپیما ندویدند.
امیر قادری منتقد سینما اما از منظری دیگر به بررسی تفاوتهای آرگو با دیگر رقبایش میپردازد و مینویسد: «سی دقیقه بعد از نیمه شب» قربانی جار و جنجالهایی شد که با به تصویر کشیده شدن شکنجه در فیلم بالا گرفت. «لینکلن» ماهیت تاریخی غیر متعارف خود را داشت. «کتاب امیدبخش» به عنوان فیلمی کمدی، سر راست و کم اهمیت جلوه میکرد و تصویری هم که از ناراحتی روانی ترسیم میکرد به مذاق بعضی از بینندگان خوش نیامد.
«زندگی پای» بیش از حد یک فیلم خارجی محسوب میشد. «جانگوی رهاشده» بیش از حد خشن بود. «عشق» به گونهای مصالحه ناپذیر سرشار از غم و اندوه بود. «هیولاهای وحش جنوب» بیش از حد دوست داشتنی به نظر میرسید. پس فقط میماند «آرگو»؛ فیلمی که لااقل همه به آن احترام میگذاشتند، حتی اگر آن را دوست نداشتند؛ این فیلمی بود که هیچ کس حرف بدی برای گفتن درباره آن نداشت. [نظر یک امریکایی درباره فیلمی امریکایی با ماهیت میهن پرستانه].» (۳)
در کنار همه این نکات از انجا که تیم سازنده به شدت قصد دارد نشان دهد که بر مبنای استنادات تاریخی کار کرده و این مهم را در تیتراژ با کنار هم قرار دادن عکسها و مدلهای بازسازی شده خود نشان میدهد وجود اشتباهات بارزی مانند استفاده از اتومبیل پژوی زرد رنگ به عنوان تاکسی (تاکسیهای ایران تا اوایل دهه ۶۰ فقط پیکان نارنجی بود) و یا لباس روحانیون فیلم که هیچ شباهتی با روحانیون ایرانی از زمان انقلاب اسلامی تاکنون ندارد و همچنین ساختاراشتباه بناهای اطراف سفارت امریکا در ایران- با وجود صدها کتاب و عکس قابل دسترسی از مشکلات بصری غیر قابل گذشت فیلم است.
۱- مصاحبه اصغر فرهادی با روزنامه بهار
۲- بهترینها و بدترینهای اسکار، پرویز جاهد، رادیو زمانه
۳- یادداشت امیر قادری برای کافه سینما